رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

شناسايي دست ها

سلام گل پسر ماماني عزيز دلم الان 2 ماه و21 روزه از به دنيا اومدنت مي گذره و هر روز كه مي گذره كار هاي جديد ياد مي گيري. ديگه به خوبي من وبابايي رو مي شناسي. وقتي چند نفر كنارت هستند وشما هم گشنه اي توي اون جمع همش به من نگاه مي كني وبا هام حرف مي زني كه بغلت كنم وشيرت بدم. الان 3 روز ه كه دستهایت را هم پيدا كردي با چشمهاي نازت به دستهاي مشت شده ات نگاه مي كني وگاهي وقتها با دست هاي مشت شده ات ناگهان به صورتت مي زني . روز به روز شيرين تر مي شي البته هنوز با وجودي که خيلي خوابيدن رو دوست داري اما خوابيدن برات سخته وبايد كلي توي بغلمون بگردونيمت تا خوابت ببره بعضي وقت ها شايد تا سه ساعت هم بغلموني تا اينكه خوابت ببره. راس...
25 مهر 1390

دو ماه ونيم رادينم

سلام هستي من رادين من رادينم دو ماه ونيمه كه دارم تمام لحظات زندگي ام رو با تو احساس مي كنم. با صداي تو از خواب بيدار مي شم با گريه هات بغض مي كنم با خنده هات از ته دل مي خندم و صداي هاي جالبي كه از خودت در مي آري برام بهترين آهنگ دنياست. وقتي شير مي خوري با اون آرامش بي نهايتت آروم توي چشمهام نگاه مي كني وبا لبخند ي زيبا دست از شير خوردن مي كشي وبهم خيره مي شي وبا هام با زبان خودت حرف مي زني نمي دوني چه حالي مي شم، با تمام وجودت از خودت صدا در مي آري حتي گاهي وقت ها براي بعضي از صداها تا حد امكان لب هاتو باز مي كني واي تا حالا نمي دونستم مادر شدن چه لحظات شيريني رو داره. البته مادري همه لحظات با تو بودن شيرين هستش اما در اون زمان م...
18 مهر 1390

دوماهگی

  سلام  هستي من رادين  كوچولوي من چند روزي هست كه چيزي برات ننوشتم آخه مادري حسابي مشغول شما پسر گلم بودم . رادين جونم در اين مدت براي اولين بار شما رو با كالسكه به خيابان برديم وقتي گذاشتيمت درون كالسكه  ، هنوز چند قدم نرفته بوديم كه شما خوابت برد . مثل فرشته ها خوابيده بودي ، نه اينكه من مادرت هستم مي گم فرشته ،نه عزيزم هر كي از كنارمون رد مي شد مي گفت واي چه ناز خوايبده يا اينكه مي گفتن مثل فرشته ها خوابيده. ومن وبابايي هم كلي ذوق مي كرديم . تازه رادين جونم براي اولين بار به رستوران برديمت اما نمي دوني با چه دلهره اي ، همش پيش خودمون مي گفتيم  اونجا گريه نكنه ، اگه بي قراري كرد چه كنيم . خلاصه مامان...
7 مهر 1390

ماه موزيكال

پسر گلم هر روز که میگذره چبزهای جدیدی یاد میگیری و ما رو ذوق زده میکنی. از هفته پیش تا حالا وقتی باهات حرف میزنیم به دقت گوش میدی و ما رو نگاه میکنی و با لبخند شیرینت و صداهایی که از خودت در میاری و جمع کردن لبای قشنگت جوابمون رو میدی ! يكي ديگه از كار هاي جالبي كه چند روزه انجام ميدي اينه كه دستاتو مشت مي كني و مي خوري مخصوصا مواقعي كه ترسيدي ويا گرسنه ات شده بود. از بین همه اسباب بازیهات ، عروسک ماه موزیکالت رو خیلی دوست داری و ساعتها سرگرمت میکنه و آهنگ موزیکش بهت آرامش میده ، عکسش رو اینجا برات میگذارم،تا فراموشش نکنی . دیروز همسایه ها زحمت افتادن و اومدن دیدن شما و کلی برات ذوق کردن و . . . فدای صدا...
1 مهر 1390
1